عاقبت مستی رهایم میکند

دوست دارم دوست داشته باشی

عاقبت مستی رهایم میکند

دوست دارم دوست داشته باشی

دوستت دارم.
دوستم بدار....................
:-)

مردم بنویسید،بنویسند

که بر جام شرابم بنویسند

مستی رهایم گر که کرد

رخ نهان است بنویسند

بنویسید مستان بنویسند

بنویسند،بنویسند،بنویسند



اندر شعر

فکر نکنم هیچکسی بتونه توی سه بیت شعر ده تا جمله بیاره

  • دایی مشتی

مست مستم که پیدایت نیست

بوی گندت ما ببرد به که پیدایت نیست

ز اهل قدیم بیزارم این روز ها

خوش ترینم به که پیدایت نیست

دل سنگ و چهرم چو خارا شد ای دوست

یاور چه باشد به که پیدایت نیست

تمام اهل و خویش بردار و بگذر

وفا دیگر چیست به که پیدایت نیست

  • دایی مشتی
شیر همان است بیشه آواره شده
گله همان است راه چو دیوانه شده
همان بوده و یال و چنگال همان است
آهوی این دشت تیز و آزاده شده
ما همان بودیم و هنوز همانیم
این دشت زمانه ست که دیوانه شده

  • دایی مشتی

عشق مثل یه طالبی می مونه کنج میوه فروشی

تا وقتی نخریدی بو و رنگش هواییت میکنه

ولی وقتی پوستش کردی میبینی آب خالیه

  • دایی مشتی

هر روز مثل دیروز نیست، درست!

ولی هر امروزی ریشه در دیروز دارد!

مثل هلو و برگ هلو به هم مربوط اند!

ولی هردو یک مزه ندارند!

  • دایی مشتی
چیزی نداشتم بنویسم
گفتم بگویم امروز ایده ای نیست
ولی فردا چطور
اگر امروز چیزی نیست
از پیشمان نروید
اگر هم میروید فردا باز بیایید
  • دایی مشتی